انتشار کتاب «بازخوانی [بازطراحی] ؛ اصول بازطراحی معماری داخلی»
- سه شنبه, مرداد 21, 1399, 20:01
- اخبار معماری, کتب معماری
- ثبت نظر
اختصاصی، معمارنیوز- انتشار کتاب «بازخوانی [بازطراحی] ؛ اصول بازطراحی معماری داخلی»
مولفین: گریم بروکر، سالی استون
مترجم: سیداحسان مسعود (مدرس مدعو دانشکده معماری دانشگاه تهران)
ناشر: کتابکده کسری
تاریخ انتشار: چاپ اول | بهار ۱۳۹۹
شمارگان: ۵۰۰ نسخه
تعداد صفحات: ۲۷۲ صفحه
قیمت: ۸۵۰/۰۰۰ ریال
♦ درباره مولفین:
گریم بروکر، از پیشروان آموزش معماری داخلی است. مدرس دانشگاه متروپلیتن منچستر است و پیش از آن مدرس دانشگاه کاردیف ولز انیستیتو بود.
سالی استون، طراح حرفهای و استاد دانشکده معماری دانشگاه منچستر است. او مدرس کارگاههای طراحی در موضوعات مرتبط با استفاده مجدد و بازطراحی بناها است و روی ارتباط معماری داخلی و هنرچیدمان کار میکند.
از این دو مولف پیش از این، کتاب “طراحی داخلی چیست؟” توسط دکتر حمیدرضا انصاری و دکتر یحیی اسلامی به فارسی ترجمه شده است.
♦ بخشی از پیشگفتـار کتـاب:
…
ساختمانهایی که امروزه فرسوده شده و یا بهره برداری از آنها در کاربری اولیه شان ممکن نیست، تخریب و نوسازی را سرنوشت محتوم خود نمی دانند. این بناها اگرچه نمیتوانند نقش اولیه خود را ایفا کنند، اما دارای ظرفیت هایی نهفته در درون خود هستند. موضوع مهم، شناخت این ظرفیت هاست.
یک بنا فارغ از شکل، فرم و کاربری دارای ظرفیت هایی است که در هر کاربری خاص می توان بخش هایی از آن را فعال کرد. «بازطراحی» موضوع فعال سازی این ظرفیت هاست؛ ظرفیت هایی که ممکن است الزاماً در کاربری قبلی به فعلیت در نیامده باشند و استفاده ی مجدد منطبق بر این ظرفیتها است که میتواند ضمن پاسداری از ارزشهای فرهنگی آنها، حفظ سرمایه های مادی و طبیعی ما در بخش ساختمان را تداوم بخشد. کتاب حاضر اثر دو تن از متخصصان حوزه طراحی داخلی، منبعی است که علاوه بر معرفی نمونههای ارزشمندی از پروژههای «تغییر کاربری» و «باز طراحی»، نوعی روش شناسی در این زمینه ارائه کرده است که با آن می توان رابطه ی میان ساختمان و استفاده ی مجدد منطبق بر آن را در قالب های احیاء، بازسازی و تغییر کاربری تعیین کرد. نویسندگان این تعیین رابطه را در سه سطح تبیین میکنند:
ابتدا، تحلیل است که در آن، فرم و ساختار بنای موجود شناخته شده و در گذشته و عملکرد اولیه ی آن کاوش می گردد، و زمینه و محیط به عنوان یکی از اصلی ترین عوامل موثر در کاربری پیشنهادی ارزیابی می گردد. سطح دوم راهبردهایی است که خود، بنابر نسبت رابطه ی میان آنچه که هست (وضع موجود) و آنچه که پیشنهاد می گردد، تقسیم بندی می شوند. این راهبردها نوع تغییری که قرار است از خلال فرآیند آماده سازی برای استفاده ی مجدد از ساختمان انجام شود را تعیین می کند. در نهایت آنچه که راهبردهای تعیین شده را در شکل کالبدی خود مجسم خواهد کرد، تحت عنوان تاکتیک ها، در فصل سوم کتاب تعریف شده است.
بر این اساس، معاونت شهرسازی و معماری در راستای تکالیف ترویجی و حمایتی خود، انتشار کتاب بازخوانی [بازطراحی] را در دستور کار خود قرار داد. امید است این کتاب بتواند دانش تخصصی را ارتقا داده و بر ذخیره ی تجربه ما در شناخت صحیح و فعالسازی ظرفیتهای مستتر در بناهای تاریخی و واجد ارزش بیفزاید.
فرزانه صادق مالواجرد؛ معاون شهرسازی و معماری، و دبیر شورای عالی شهرسازی و معماری ایران
♦ مقدمــه مترجم:
عمل “تغییر بناها” به منظور مهیا کردن آنها برای کاربردهای تازه، همواره در طول تاریخ انجام میشده، اما “استفاده مجدد منطبق” که این کتاب به مصادیق آن میپردازد، به عنوان رشتهای با تئوری و حرفهی مشخص، تنها از دههی ۱۹۷۰ پدید آمده است. لذا تغییر ساختمانهای موجود برای کاربریهای جدید پدیدهی تازهای نیست؛ در گذشته ساختمانهایی که از نظر سازهای امن بودند، بی هیچ مسأله یا مشکلی برای نیازها یا کاربریهای جدید تغییر میکردند. برای مثال، در دورهی رنسانس، یادگارهایی از دوران قدیم برای کاربریهای جدید تغییر داده شدند، یا در انقلاب فرانسه ساختمانهای مذهبی، پس از حراج و فروش، برای کاربردهای صنعتی یا نظامی انطباق مییافتند. با این حال، این مداخلهها در بسیاری از موارد به روشی کارکردگرایانه بدون هیچ قصدی برای حفظ میراث انجام میشد و نیروی محرک برای استفاده مجدد، اساسا کارکردی و مالی بود.
در مجالی که مقدمه این کتاب در اختیار میگذارد، تلاش شده بر نظرات متفاوت مطرح در این حوزه نگاهی اجمالی گردد، تا مخاطب درک بهتری هنگام تحلیل و قضاوت پروژهها داشته باشد.
کنتاکوزینو که یکی از اولین نویسندگانی است که در مورد “استفاده مجدد منطبق” نوشته، آن را چنین توضیح میدهد:
از آنجا که سازهی ساختمانها عمر طولانی تری نسبت به کارکردشان دارد، میتواند پیوسته خود را برای استفاده مطابق با عملکردی جدید وفق بدهد. واقعیتی که نسل ها را در پس هم، قادر ساخته تا حس استمرار و پایداری از محیط فیزیکی پیرامونشان داشته باشند.
هنگامی که ساختمانها متروک میشدند، اجناسی از آنها دزدیده میشد، یا به دلایل سیاسی غیر قابل استفاده میشدند ولی فرآیند تخریب در مقایسه با تأثیر بولدوزر مدرن، کند بود.
پرز دو آرس توضیح میدهد که این فرآیند استفاده و استفاده مجدد ساختمانهای موجود، جنبهی مهمی از توسعهی شهری است، چرا که کیفیت شهر را ارتقا میدهد، و برای آن سه دلیل عنوان کرده: اول، با استفاده از سازههای موجود، احتمال این که سازهها برای دورهای طولانی مورد استفاده قرار بگیرند، بیشتر است؛ دوم، هزینهها را از نظر مواد و مصالح – استفادهی دوباره از مواد موجود در محل – و از نظر اجتماعی – استمرار آهنگ عادی زندگی – کاهش میدهد؛ سوم، درکی از «مکان» هم از جنبهی تاریخی و از جنبهی فضایی به آن میدهد، چون پیچیدگی واقعی و تنوع معنادار از انباشتهشدن تدریجی المانهایی که فضا را در یک فرآیند افزایشی تأیید و تقویت میکنند، ایجاد میشود. این حس استمرار با هوشمندی ساختوسازهای توارثی بیشتر تقویت میشود؛ ساختوسازهایی که، با آزمون و خطا، گونهای از معماری ایجاد میکنند که با معنادار بودن از نظر اجتماعی و با جلب رضایت تعداد زیادی از مردم، تقریبا محصولی با کیفیت بالا محسوب میشود.
لذا استفاده مجدد و تغییر، چنان که پرز دوآرس و هالیس توصیف کرده اند، بیشتر بومی است تا سازمانیافته، و بیشتر بر اساس نیازها و خواستههای اجتماع است تا با هدف حفاظت از یک ساختمان مهم تاریخی و معماری.
همواره گفتارهای در حیطهی این موضوع با بحث در مورد نظرات مخالف دو نفر آغاز میشود: راسکین و ویولهلودوک. زیرا دو روش اصلی برای نگهداری توسط راسکین ویوله لودوک بیان شد. راسکین اعتقاد داشت که ساختمانها میراث و خاطرات زندهای هستند که میبایست بدون تغییرات، محافظت شوند. برای او، مرمت مساوی بود با تخریب و هر تغییر هرچند کوچک، دگرگونکنندهی ساختمان و مسبب تولید یک دروغ. برای راسکین محافظت صادقانه از ساختمانهای موجود، حفظ حالت اولیه آنها بود. موریس دیدگاههای راسکین را در مرمت بکار برد. او قوانین راسکین را صادقانه دانست و آنها را در مانیفست SPAM توسعه داد.
برخلاف راسکین و موریس ، ویوله لودوک اعتقاد داشت مرمت، ساختمانهای موجود را بهتر و کاملتر میکند. او در مورد استفاده مجدد ساختمانهای تاریخی میگوید:
… بهترین راه حفاظت از ساختمان، یافتن کاربردی برای آن، و سپس برآوردن نیازهای تحمیلی از آن کاربرد است. چنان که هیچ نیاز دیگری برای تغییرات بیشتر در ساختمان وجود نداشته باشد. … در چنین شرایطی، بهترین کار این است که خودتان را به جای معمار اصلی بگذارید و سعی کنید تصور کنید اگر به زمین باز میگشت و همین برنامههایی که به ما داده شده به او داده میشد، چه کار میکرد.
حالا، این نوع اقدام نیازمند برخورداریِ مرمتگر از همهی آن منابعی است که استاد اصلی در اختیار داشته است – و این که مانند استاد اصلی پیش برود.
ویوله-لودوک به معماران معاصر آشکارا اختیار میدهد تا ساختمان اصلی را برای کاربری جدید به روشهای واضح، مستقیم و عملی تغییر دهند. با این حال، امروزه به این علت که بیش از هر چیز، سابقهی تاریخی در رویکرد منطبق سازی معاصرِ ساختمانهای موجود تعیین کننده است، پرورانده نمیشود.
مفهومی که فرِد اسکات با عنوان sympathy” «همسویی»” در کتاب خود، «معماری تغییر» ارائه میکند و توسط همین مترجم هم به انتشار رسیده است، به نوعی بازخوانی معاصری از اندیشههای لودوک است. وی آنجا مرمت را با ترجمهی شعر مقایسه میکند؛ کاری که نیازمند «همسویی» است:
ترجمهی شعر مانند آوردن یک ساختمان از گذشته به حال است. این انتقال معنا در شعر کاری است که نیازمند الهامی مشابه با نویسندهی اصلی است، و به همین ترتیب، میتوان بازطراحی را “هنر پاسخ” نامید.
استدلال او این بود که در مرمت، اجزای قدیمی با اجزای جدید، بهتر و مقاومتر جایگزین میشوند. درحالیکه از دیدگاه راسکین و موریس، مرمت روشی است که روح و زیبایی ساختمان را از آن جدا کرده و آن را با چیزهای ساختگی مدرن جایگزین میکند. لودوک مرمت را بهعنوان روشی میدید که ساختمان را حتی بگونهای بنا کند که هیچوقت وجود نداشته است. دیدگاههای لودوک در مرمت از دیدگاههای راسکین و موریس جدا شد به دلیل اینکه او اعتقاد داشت مرمت بایستی نگاه به آینده داشته باشد نه گذشته. بنابراین او اعتقاد به نگهداری ساختمان از طریق تغییر در کاربری داشت. در این راه امکان اشغال یک ساختمان وجود داشت. برخلاف راسکین، ویوله لودوک و موریس تئوریهایشان را به عمل تبدیل کردند. پروژههای مرمت لودوک از چند وجه امتحان شده و تئوریهایش تائیید شده بود. هنگامیکه راسکین و موریس حفظ تعادل را بهعنوان تنها راه مقابله با ساختمانهای موجود ترویج میدادند، لودوک درجهای از تغییر را معرفی میکرد که به ساختمانهای موجود اجازه میداد، دوباره استفاده شوند.
در این زمینه نظرات متفاوتی نیز در دهه اخیر اظهار شده است که در ادامه به طور مثال به ورود رم کولهاس و همکارانش به موضوع حفاظت اشاره میشود. رمکولهاس اعتقادش قدری با دیگران متفاوت است. کولهاس استدلال میکند که مقیاس و اهمیت نگهداری هر ساله بیشتر میشود، اما عدم وجود یک تئوری و عدم علاقه به سرمایه گذاری در این حوزه خطرناک است. یک لیست از ابهامات و تناقضات در مورد حفاظت را برمیشمرد، که در زیر به تعدادی از آنها اشاره شده است:
• معیار گزینش، تعاریفی است مبهم و منعطف؛ زیرا متولیان مجبورند شرایط جهانشمول را بپذیرند؛
• زمان متوقف نمیشود، با اینحال اما هیچ توجهی به اینکه تاثیرات آن چگونه مدیریت شود، چگونه اثر حفظ شده باقی بماند و تکامل یابد، وجود ندارد؛
• فرهنگهای مختلف، نگهداری را به گونههای مختلفی تفسیر کرده و دربارهی آن آگاهی دارند؛ تنوع مصالح، اقلیم و محیط زیست هرکدام بر تعریف نگهداری آن فرهنگ اثرگذار است.
• از طریق جاه طلبی روزافزون نگهداری، زمان تاخیر بین ساختمان نوساز و نگهداری آن، از دو هزار سال به تقریبا هیچ، کاهش یافته است. از گذشته نگری، نگهداری به زودی آینده نگر میشود و مجبور به تصمیم گیری دربارهی عمارتهایی میباشد که تاکنون ساخته نشده است.
• نگهداری از یک مسئلهی نگرانکنندهی فرهنگی، تبدیل به یک موضوع سیاسی و حقوقیِ تاریخی شده است و مثل همهی حقوق، مستعد پذیرش سیاسی میباشد. با نشان دادن یک حسن نیت دربارهی مراقبت از آثار تاریخی؛ نگهداری میتواند به طور گستردهای آغاز گردد. در بسیاری موارد؛ باید از گذشته برای آینده برنامهریزی کرد.
• “ایدهای برای نگهداری موارد متوسط (از نظر ارزش) و عمومی وجود ندارد.”
در توضیح مورد آخر، تاکید میکند که نگرشی میان نگهداری و توسعه لازم است. افزایش مقیاس و وسعتِ نگهداری، نیازمند تعریف یک تئوری برعکس میباشد: نه چیزی که باید نگه داشت، بلکه چیزی که باید رها کرد، چیزی که باید آن را محو و رها کرد. در سایهی حفاظت محافظهکارانه ایدهی ثباتِ معماری معاصر میتواند از قلم بیفتد. Pestellini توضیح میدهد که یکی از استراتژیهای OMA نسبت به نگهداری، رویکرد مخالف است. بطور دقیقتر، تخریب به عنوان یک روش برای نگهداری منطقهی مشخصی درنظر گرفته میشود. استدلال میکند که “موجودها” در اروپا، وضعیت مبهمی ایجاد میکند؛ زیرا اروپا به عنوان دنیای قدیم مطرح میشود؛ در این قارهی تاریخی، تمام ماهیت آن، حتی موارد متوسط نیز ارزش تاریخی دارد و باید محافظت گردد.
در واکنش به “کنوانسیون نگهداری از میراث فرهنگی و طبیعی جهانِ” یونسکو (۱۹۷۲)؛ OMA، “کنوانسیونِ توجه به تخریب جهان فرهنگیِ پوچ” (۲۰۱۰) را در دوسالانهی بین المللی معماریِ ونیز ایجاد کرد و موارد آن عبارتاست از:
• توجه داشته باشید که میراث فرهنگی و میراث طبیعی، نه فقط از طریق افزایش نیاز به هویت یا تاریخ؛ بلکه همچنین با تغییر شرایط اقتصادی و اجتماعی نیز که وضعیت را دشوارتر میکنند، ما را به فکر فرو برده و دستپاچه میکنند.
• در نظر داشته باشید که گسترش میراث فرهنگی و طبیعی، باعث بی اهمیت شدن آثار تاریخیِ همه ملل جهان خواهد شد؛
• درنظر داشته باشید که نگهداری از میراث در سطح ملی؛ در اختیار منابع عظیم اقتصادی، علمی، و فن آوری داخل کشور و املاکی است که باید از آنها محافظت گردد؛
• درنظر داشته باشید که کنوانسیونهای بین المللی، توصیه نامهها و قطعنامههای مربوط به مالکیت فرهنگی و طبیعی موجود، اهمیت مسئلهی نگهداری را برای تمام مردم جهان و هر آنچه به مردم تعلق دارد؛ نشان میدهد.
• در نظر داشته باشید که بخشهایی از میراث فرهنگی و طبیعی، ناچیز و گذرا هستند و در نتیجه باید به منظور تسهیلِ رشد و توسعهی بشریت بعنوان یک کل، تخریب شوند.
• و در نظر داشته باشید که ازنظر اندازه و سرعت پتانسیل جهانی به تولید آشغال، برای جامعهی جهانی بهعنوان یک کل لازم است تا در حذف آثار تاریخیِ طبیعی و فرهنگی که بهطور قابلتوجهی مضر هستند، اقدام کند؛ اگرچه این عمل به دولت مربوط نیست، اما حضورش میتواند کمک زیادی بکند؛
• در نظر داشته باشید که باید مقرراتی جدید برای تثبیت تخریب این آثار ناچیز و کمارزش وضع شود؛ و این قوانین باید بر اساس یکپایهی دائمی، مطابق با روشهای مدرن علمی بنا گردد.
اگر چه نکات مورد اشارهی رمکولهاس و همکاران، با خوانش غالب این حیطه متغایر است، اما در نگرانیهای در پس آن، اغلب اندیشمندان این حوزه همنظرند.
در پایان تصور میکنم بیش از هر چیز مرور مصادیق متنوع پروژهای استفاده مجدد و استراتژیهای متفاوتی که میتوان در طراحی برگزید، میتواند به بهرهوری بیشتر بناهای واجد ارزش یاری برساند. برخوردهای محافظهکارانه و تلاش برای حداقل مداخله در همهی بناها فارغ از نوع ارزشهای آن و وسواسهای نابه جا در تغییر کاربری، نه تنها این عرصه را برای سرمایهگذاری غیر جذاب میکند، در نهایت متاسفانه به حفاظت و ارتقای ارزشهای بنا نیز منجر نمیشود و گاهی حتی بنا را غیرمستقیم به سمت تخریب سوق میدهد.
(سیداحسان مسعود)
♦ متن پشت جلد کتاب:
افزایش تعداد بناهایی که دیگر در نقش اولیهی خود قابل استفاده نیستند، چالشی است که روزبهروز اهمیت بیشتری مییابد و توجه به تغییر بناها برای استفادهی مجدد، چه بهدلیل حفاظت از کالبد آنها و چه باهدف بهرهوری بیشتر از منابع و سرمایهها، به امری اجتنابناپذیر در اغلب کشورها تبدیل است. در طراحی این پروژهها معماران و معماران داخلی، و متخصصین حفاظت و مرمت نقش عمده را دارند و همزمان، این حوزه مورد علاقهی طراحان صنعتی و حتی هنرمندان چیدمان و طراحان صحنه نیز هست. کتاب REREADINGS که ترجمهی آن را در اختیار دارید، توسط RIBA (انجمن سلطنتی معماران بریتانیا) منتشر شده است، و سعی دارد نخستینبار روشی نظری برای روند بازطراحی بناهای موجود ارائه کند؛ روشی که به طراح در اتخاذ رویکرد مناسب برای ارتباط میان ویژگیها و ارزشهای معماری موجود از یک سو، و نیازهای زندگی جدیدِ بنا از سوی دیگر کمک کند. نویسندگان روند طراحی این پروژهها را در سه مرحلهی پیاپی پیشنهاد میکنند: تحلیل و بازخوانی بنای موجود، انتخاب استراتژی طراحیِ مناسب، و انتخاب تاکتیکهای طراحی متناسب با استراتژی اتخاذشده. برای تسلط بیشتر مخاطب به فرایند و انطباق رویکردهای نظری با آنچه در حرفه رخ میدهد، تشریح هر کدام از این مراحل با نمونه پروژههای اجراشدهی گوناگونی همراه شــده اسـت.
♦ فهرسـت مطالـب کتـاب:
فصل اول:
• تحلیل
– مقدمه
• فرم و ساختار
– مقدمه
– نمونه ها
• تاریخ و کاربری
– مقدمه
– نمونه ها
• زمینه و محیط
– مقدمه
– نمونه ها
• کاربری پیشنهادی
– مقدمه
– نمونه ها
فصل دوم
• راهبرد
– مقدمه
• مداخله
– مقدمه
– نمونه ها
• جایگذاری
– مقدمه
– نمونه ها
• چیدمان
– مقدمه
– نمونه ها
فصل سوم
• تاکتیک ها
– مقدمه
• صفحه
– مقدمه
– نمونه ها
• شی
– مقدمه
– نمونه ها
• نور
– مقدمه
– نمونه ها
• سطح
– مقدمه
– نمونه ها
• بازشوها
– مقدمه
– نمونه ها
• حرکت
– مقدمه
– نمونه ها
فصل چهارم
• نمونه های موردی
– مرکز فیلم ایرلند
– موزه کستلوکیو
– ماری ینکرش و کتابخانه
– موزه ی اسقف، هامر
– براسری
– گالری ملی
دریافت تصویر جلد
منبع خبر: www.MemarNews.com
مطالب معمارنیوز را در کانال تلگرام معمارنیوز دنبال نمایید.
هرگونه استفاده از مطالب اختصاصی این سایت بدون کسب اجازه کتبی پیگرد قانونی دارد.
share Memarnews content