ای کاش بیشتر بیندیشیدیم به جای آنکه بیشتر بسازیم
- شنبه, خرداد 17, 1393, 12:22
- اخبار معماری, یاداشت
- ثبت نظر
ای سقراط پاک! چرا همواره این جوان را گرامی می داری؟
آیا ارجمندتر از این کار نمی شناسی؟
چرا چنان که به خدایان می نگری،
چشمانت عاشقانه به او می نگرد؟
(بند دوم پاسخ این پرسش را می دهد(
آن که به ژرف ترین امور اندیشیده، به پر شور ترین عشق می ورزد.
آن که در جهان نگریسته، جوانان والامقام را در می یابد.
و فرزانگان، اغلب سرانجام به زیبایی می گرایند.
شعری از هولدرلین «گفتگوی سقراط و آلکیبیادس»
اختصاصی معمار نیوز – علی خیابانیان، مدرس دانشگاه- ژرف ترین نگاه ها و عمیق ترین اندیشه ها، رهگذری باریک و زیبا که تا سر حد وجود و فهم هستی امتداد می یابد. می فهمی که زنده ای و زندگی می کنی و لذت می بری و این مهم ترین نشانه زیستن توست. عمیق تر می شوی و می خواهی که بیشتر بدانی. قبل از آنکه بخوانی و تصمیم بگیری. قبل از همه خوانش ها و خواهش ها، کنارت ایستاده است و تو را دعوت می کند بهتر بنگری و تداوم آن امتداد شورانگیز را حس کنی. ایستاده ای و بیشتر می فهمی و عاشق تر می شوی. نهایت دانستن و بودن و چراهای زیستن، در آن نگاه عاشقانه و ژرف به سراغت می آیند و از تو می گذرند.
رها می شوی از همه دانسته ها و نادانی های بشر، می گذری از تاریخ و از هر سرانجام ناگزیری که در انتظار آدمی است و می آموزی که ژرفترین نگاه ها، در عاشقانه ترین لحظات اتفاق می افتند آنگاه که خالی تر از همیشه و به نیت اندیشه صرف، همچون عاشقی بی پای و بست بیندیشی و اجازه دهی که تو را با خود ببرد.
رهگذر باریک تا از حسادت و چشم تنگی بدخواهان در امان باشد و تنها نکته سنجان و ریز بینان عاشق به زیباییش پی ببرند. باغبانی آنجاست، منتظر،با گلابی در دست و آیینه ای در چشم و هزاران نهال سبز تا به دست گیری و به خاک بسپاری، تا سر بر کنند و آسمان را نزدیک تر و آبی تر …
اندیشه معماری:
اندیشیدن از مهم¬ترین مولفه¬ها در عمق بخشیدن به سطوح فکری شخص و درک کامل¬تر وی از زندگی و هستی را فراهم می سازد. در سایه تفکر و اندیشیدن مستمر و جهت دار ارتباط و همکاری بین نیم کره های مغز بیشتر شده و حتی ساختار عصبی مغز انسان نیز تغییر می کند و با گذشت زمان می توانیم شاهد ظهور انسان¬هایی خلاق، منطقی، با هوش و ذکاوتی بالا باشیم.
اندیشه، چه بر مبنای قاعده ها یا راه و روش های شناخته شده، پویایی خود را بر چهره برونی پیکره معماری متظاهر می کند، چه بر مبنای ابداع هایی که در لحظه های متفاوت، گسسته از یکدیگرند و در طول مسیرهای بهره برداری و زندگی با یکدیگر پیوند می یابند، دریافت می شود … ، می تواند مکان ها یا فرصت هایی را برای آدمیان ایجاد کند. پایه معرفتی و مبانی نظری هر حرفه ای نیاز به ساختار اولیه قوی دارد، که می تواند نمودی از کارکردها و تجربه های عملی و ذهنی بشر در طول تاریخ باشد. این مبانی بر هنرمند بودن و بر باورهای فردی معماران به خصوص با تاکیدی خاص در مورد معماری «خوب» و «درست»، نشان دهنده نوع جهان بینی و نحوه تفکر آنان است؛ تفکری که متشکل از مجموعه اطلاعاتی که از جهان هستی در ذهن ایشان نقش بسته است و در صورت بالفعل شدن با استفاده از ابزاری نمایشی سه بعدی، متشکل از مجموعه روابطی که ما را به عینیت نزدیک می کنند، می توانند بیانی از وجوه مختلف یک کالبد معماری را برای ما ایجاد کنند و در عین حال چنین اندیشه کاملی، در تعاملاتی که با چرخه هستی برقرار کرده است پویایی خویش را حفظ کرده و همیشه در حال نو شدن است.
معمار با در دست داشتن آنچه که از جهان معنا یافته است با نظم دهی به ابزارهای تخصصی خویش حرکتی را به سوی معماری آغاز می کند.اندیشه ها و ارزشهای رایج در جامعه، که می تواند با موضوع آفرینش او مرتبط باشد را روی میز کار خود جمع آوری کرده، با تجزیه و تحلیل آنها و تبیین ایده اصلی شروع به خلق فضایی سه بعدی و بصری می کند.
مبانی نظری و پشتوانه فکری معماران از دیرباز نقشی حساس و تعیین کننده درشکل گیری و نوع روند حرکتی پروژه، برعهده داشته است. به گونه ای که معماران موفق، در زمینه های مختلف، فنی و هنری به مطالعه و تجربه پرداخته و با تاکیدی خاص بر شعاع آگاهی معمار و نوع سازماندهی ذهنی او در ابعاد و شرایط مختلف شخصیتی چند بعدی از خود ارایه داده اند. بطوریکه همگی در ساختار فکری معمار دخیلند و در مجموعه ای از گزینه های یاد شده تشکیل کلیتی را می دهند که در عین راهگشا بودن وتجویز ابزارهای مناسب بر مضمون هویتی معماری می افزاید. نمودی که می تواند مخاطب را برانگیخته و تداعی دوباره و نو تر از آنچه که دیده است را به وجود آورد.
دیده ما آنچه دریافت کرده است را، اگر به ذهن ما نبرد و با سایر دریافت های مشابه نسنجد …، نمی تواند به درستی بفهمد، تا آن را برای دیگران بازگو کرده و ذات معمارانه اش را معرفی نماییم. معماری آن چیزی نیست که دیده می شود؛ وجه نهایی سخن انتزاعی تدوین شده ای است که درونش مفاهیم، اندیشه ها،فرهنگ ها و ارزشهایی به رمز جلوه گر شده اند. تصوری که آدمی از فضای ساخته شده دارد، در طول راهی که توسط وی طی شود تا به تصویری خاص جهت ترسیم درآید از صافی های خاصی می گذرد.آدمیزاد شاید بتواند آنچه دیده است را به سخن بیاورد و جلوه هایی کم و بیش کامل از آنچه به عین تجربه کرده است را به دیگران انتقال دهد.
اندیشمندی انسان نه تنها در عملکرد او، بلکه در روحیه ، نگاه و عکس العمل های او نیز نمودار می شود و اینجاست که می توان دید آنکه به پرشورترین عشق می ورزد لاجرم به ژرفترین نیز می اندیشد. یکی از نمونه های بارز ژرف اندیشی، شور و هیجانی است که انسان ژرف اندیش در مقابل یافته ها و ایده های جدید از خود نشان می دهد. قدرت فکر، توانایی اندیشه و جرقه های ناب ذهن هر کسی، برای یک انسان ژرف اندیش یا یک اندیشمند واقعی شور و هیجان و عشق می آفریند چرا که اینها نشانه هایی هستند از عمق اندیشه، اشراق و اتصال به عالم بالا و منبع لایتناهی اندیشه و انسان ژرف اندیش را همچون عارفی که از سخنی حکیمانه یا شعری عارفانه به سماع بر می خیزد، به شوق می آورند.
هنرمند نیز آنگاه که به راستی شایسته این عنوان باشد، از خلق یک اثر هنری یا تماشای آن همین شور و هیجان معنوی را تجربه می کند و می توان به جرات گفت همین شور و هیجان نشانه ایست از اندیشمندی.
اندیشه، خرد و خلاقیت به عنوان نیروهای محرکه بسیاری از فعالیت هایی که در مقیاس خرد و کلان در جامعه ما انجام می گیرند بخصوص از لحاظ تولید ایده های جدید، تضعیف شده و به مرور زمان به تکراری ساکن و فرسوده ختم می شوند. مسائلی که به وضوح می توانیم در عرصه معماری و رویکرد سطحی آن ببینیم؛ چه در عرصه های پژوهشی و چه در فعالیت های حرفه ای، کمترین اشخاصی را می توان یافت که به دنبال تفکری معمارانه بوده و سعی در تدوین نگرشی خاص داشته باشند، نگرشی که با زیربنایی فکری و فلسفی به صورتی کلی و بسیار عمیق به معماری بنگرد و آن را در فضایی چند بعدی با علوم و هنر های دیگر مقایسه کرده و ساختاری واحد و انعطاف پذیری را پی ریزی می کند؛ پایه معرفتی و مبانی نظری هر حرفه ای نیاز به ساختار اولیه قوی دارد که می تواند نمودی از کارکردها و تجربه های عملی و ذهنی بشر در طول تاریخ باشد. این مبانی بر هنرمند بودن و بر باورهای فردی معماران بخصوص با تاکیدی خاص در مورد معماری خوب، توجیهی بر نوع جهان بینی آنان است. اطلاعاتی که از جهان هستی در ذهن ایشان نقش بسته و درصدد برانگیخته شدن است، نمایشی سه بعدی از مجموعه روابطی ست که راه را به عینیت می برند و تجسم می بخشند.
اما در مقابل آنها که در اندیشیدن به ژرفترین ناتوانند، در دایره بسته داشته ها و آموخته هایشان به تکرار خود یا دیگران می افتند. اینجاست که معمار یا خودش را یا دیگری را تقلید می کند و در دام تکراری تمام نشدنی هویت و توانایی خویش را با علامت سوالی بزرگ روبرو می کند. کم نیستند به اصطلاح معمارانی که آرشیوشان پر از آثار غربی و یا نقشه های ساختمانی تیپ است. همه معمار بودن اینها در ایجاد تغییراتی اندک در ابعاد و اندازه ها به تناسب سایتی که در اختیار دارند خلاصه می شود! چند معمار را می شناسیم که در طراحی ساختمان های چند طبقه برای هر طبقه طرحی مستقل ارائه کنند؟ برای این معماران تفاوت یک برج ۳۰ طبقه و ساختمان ۷ طبقه تنها در محاسبات سازه ای آن است!
همین و دیگر هیچ!
تردیدی نیست آنکه نمی اندیشد خیلی زود تمام می شود و مرگش از زودتر از آنچه فکر کند اتفاق می افتد.
معماری معاصر ایران نیاز به اندیشیدن دارد
معماری معاصر ایران نیاز به اندیشیدن دارد. اندیشیدن برای سنجیده ساختن و پیدا است که ابزارهای اندیشه و چگونگی های اندیشیدن، در جهانی که هر روز گلی تازه می رویاند تا یادآور توان های گوناگون فرهنگ های محلی شود و هر چند صباحی نسیمی نو در پهنه اش می وزد گستردگی و پر شماری سمت ها را یادآور می شود، نه به آسانی بدست می آیند و نه به سادگی ابداع می شوند. پس راه، درنگ کردن در مبناهای تدوین و سنجش پدیده ها و خاستگاه ها است و ژرف نگری در ارزیابی فراورده های معماری. (دکتر محمد منصور فلامکی)
امروزه بسیاری از نگاه ها در ژرفای تنهایی و گمنانی چشمان جامعه فراموش شده اند. گروهی به خواب رفته و گروهی نیز حتی آخرین نگاه خود را به یاد ندارند. حال که خدا هست و جهان پابرجاست و باریکی گذرگه ما تا نهایت کهکشان ها گسترده است. می توان دید و می توان ایمان داشت و می توان از سکوت و سردی دانایی غرب گذشت و به گرمی و شیفتگی شرق رسید. می توان از سقراط گذشت و تنها به نگاه ژرف و شور انگیز او بسنده کرد؛ حتی از آن هم می توان گذشت و به بن مایه های اندیشه او، به هیجان و زیبایی که او را به وجد آورده است دست یافت، می توان پاک بود، می توان آگاه بود و هر چیز و همه کس را به آسانی و به تزویر مقام و منسبش نپذیرفت.
در جامعه هنری ما و بخصوص در دنیای معماران کمتر شاهد شور و هیجان ناشی از ژرف اندیشی هستیم و به موازات آن کمتر می توان نمونه هایی عینی از ژرف اندیشی را در آثار و مخلوقات افراد این جامعه دید. به راستی معماران ما چقدر از نیروی اندیشه و به خصوص اندیشه ای عمیق در خلق آثارشان بهره می گیرند؟ آیا می توان نشانه هایی از ژرف اندیشی را در آثارشان دید یا احساس کرد؟ شاید از همین روست که مخاطب از دیدن آثار معماران این عصر به وجد نمی آید؟ در مقایسه با موسیقیدانان، نقاشان، فیلمسازان و دیگر هنرمندان جامعه، معماران ما چقدر اندیشمندانه می سازند و چقدر دست ساخته های آنها از نیروی ذهنشان قوت گرفته است؟
با رویکردی اجتماعی به نمود اندیشه های عمیق معماران و یا همان ژرفترین اندیشه ها می توان گفت یک معمار نیازمند وقت بیشتر، تلاش بیشتر و تجربه های بیشتر است. معمار اندیشمند باید فرصت اندیشیدن را به خود بدهد و روند تبدیل دیده ها و شنیده ها و یا فته ها و اطلاعات به معماری را طی کند. برای طی این روند و رسیدن به نتیجه نیازمند تلاش و تجربه است. باید بر اساس دریافت هایش از جهان هستی، به تحلیل های معمارانه برسد و در تبدیل این تحلیل ها به عینیتی به نام معماری تلاش کند، زحمت بکشد و آنقدر آزمون و خطا کند و تجربه های مختلف را پشت سر بگذارد تا نتیجه نهایی خود را به او بنمایاند.
با استناد به نگاه اجمالی که به اهمیت اندیشه و نقش موثر آن در روند آفرینش اثر معماری داشتیم، چنین می توان نتیجه گرفته که تفکر در معنای عام و تفکر معماری در معنای خاص که بتواند روندی خلاقانه را برای یک معمار ایجاد کرده و به عنوان کنترل کننده ای در هدایت و به نتیجه رساندن ایده اولیه تا مرحله «ساخته شدن» غیر قابل چشم پوشی است. اگر معمار سازنده، به اندیشیدن بیشتر از ساختن بپردازد، جهان به مکانی بسیار بهتر بدل می شود چرا که در این صورت شاید تعداد آثار بر جای مانده از یک معمار کمتر باشد اما بی شک همان تعداد معدود از چنان غنایی برخوردار خواهد بود که نام معمار و اندیشه های او را زنده کند و زنده نگاه دارد. تردیدی نیست که همیشه یک معمار خلاق، فرصت لازم را خواهد یافت تا سهمی در ساخت جهان و تاثیرگذاری بر آن ایفاء کنند و جهان، در هر مقطعی از زمان، بهترین مکان برای فعالیت ماست؛ در واقع تعادلی است میان جهان معمولی عرفی و جهان معنوی قدسی.
اما متاسفانه فقدان اندیشه همه آن چیزی نیست که معماری امروز ما در این زمینه با آن دست به گریبان است. علاوه بر اندیشه و توانایی تحلیل مسائلی که معمار پیش رو دارد، عمق این اندیشه و سطح و جنس آن نیز در برقراری ارتباط موثر هستند. تردیدی نیست که هر دانش آموخته معماری از توانایی مشخصی برای اندیشیدن برخوردار است اما آنکسی به راستی به جایگاه معمار نائل می شود که اندیشه اش از عمق و غنای تاریخی، فلسفی و هنری ویژه ای برخوردار باشد تا بتواند در تولید فکر و ایده معماری، پاسخی درست و کمتر زمان مند برای خلاها و نیازهای موجود در معماری باشد.
share Memarnews content